انرژی عشق و تجلی انسانیت

بیایید از یاد نبریم: عشق لطافت است. یک روح سخت ، اجازه نمی دهد دست خداوند آنرا مطابق میل خود شکل بخشد.

انرژی عشق و تجلی انسانیت

بیایید از یاد نبریم: عشق لطافت است. یک روح سخت ، اجازه نمی دهد دست خداوند آنرا مطابق میل خود شکل بخشد.

رهااایی..


صبح رفتم فروشگاه به #قلبی کمک کردم

درسته کاری نبود که تصمیم داشته باشم انجام بدم

اما همین‌که کمکش کنم حس خوبی داره..

عصر با مامان رفتیم باشگاه.. برگشتم رفتم نون

و خرما و شیر خریدم.. دوش گرفتم.. سفیده تخم‌مرغ

مامانو آماده کردم.. آمپول بابا رو زدم...

خوبه.. چرخ زندگیم می‌چرخه! از سکون متنفرم..


این روزا #گوشه_نشینان_آلتونا رو دارم می‌خونم

و گاهی هم حسس بیاد #پاسخ_به_ایوب یونگ رو..

#برزخ دانته رو با #نسیمان می‌خونیم.. #خیام_صادق_هدایت

و شبا #مرگ_ایوان_ایلیچ و #دل_تاریکی رو هم شروع 

کرده بودم.. #در_ستایش_نامادری هم قبلن نصفه

شده..

خوبه.. تایم مطالعه‌م پُره..

می‌خوام صبر کنم تا به آرامش و رضایت کاملتری

برسم.. صبر مثل همین زمستون امسالمون

که هنوووز اینجا برف نباریده..

آسمون اینجا منتظر همون لحظه‌س..

همون لحظه‌ای که باید!!


یسری کارای دیگه‌ هم هستن که باید بهشون

بپردازم.. باید وارد زندگیم کنمشون‌..


چقدررر کسل‌کننده بود خطی فکر کردن..

باید حواسم باشه خطی فک نکنم..


باید به مغزم استراحت بدم..

باید سبکبال و رها باشم.. باید بتونم اینو درک کنم

باید #خودمو راحت بزارم..


انگار به وضوح رسیدم! یا دارم می‌رسم!!


چندروز پیش کاملا اتفاقی یه آشنای خیلی قدیمی رو دیدم

یجورایی به فکر رفتم.. چون خیلی وقت گذشته..

آیا من از زندگیم ناراضیم؟

داشتم فک می‌کردم اگه هررر تصمیم دیگه‌ای بجز 

تصمیمای تاالانم میگرفتم؛ دیگه این آدم نبودم..

از اینش خوشم نیومد!

من می‌خوام دقیقا همین آدمی که الان هستم، باشم..


به شخصیتم.. روابطم.. دوستام.. کتابام..

کاشت ناخونم.. قدم زدن زیر بارون.. 

پیاده‌روی.. موزیکای مورد علاقم.‌. شعرام..

هیکلم.. اخلاق مودیم.. بادکنک زرد.. رنگ‌آمیزی..

آدامس موزی.. زنبورکا.. پیشولا.. نسیم خنک..

درختا.. و... که فک می‌کنم یادم میاد از 

تصمیمام راضیم!

داشتم فک می‌کردم اگه نگران قضاوت بقیه

نبودیم چقدر آرامش داشتیم.. مساله اینه

که نمیشه "قضاوت" دیگرانو یه موضوع کلی 

درنظر گرفت.. ممکنه فقط این قضاوت شدن 

در یک زمینه باشه که بتونه زمین‌گیرت کنه..

مثلا من وحشت دارم از نظر آشناهای قدیمی..

وحشت دارم ازم بپرسن چیکار کردی یا چیکار

داری با زندگیت می‌کنی؟..

باتوجه به شخصیتم درواقع به هدفم نرسیدم

و این خیلی دردناکه..


دیروز سریال #fleabag رو دیدم

انتظار این حجم از #همذات_پنداری که باهاش

کردمو نداشتم!!

نه #کوه_پنجم پائولو کوئلیو..

نه #ایوب یوزف روت..

نه #پاسخ_به_ایوب یونگ..

نه حتی #دوزخ کمدی الهی..

هیچ‌کدوم نتونستن مساله‌ی ایوب رو 

واسم قابل فهم کنن..

مجبورم #ترس_و_لرز کیرکگور رو بخونم

حتی اگه بعضی قسمتاش قابل درک نباشه!

باید #ایوب رو بفهمم..

باید بدونم حق با نیچه بوده یا نه..


این پسره همسایه روبرویی‌مون گفتش

سنت بهت میاد!! غافلگیر شدم

حالم گرفته شد..

دلم می‌خواست بهش می‌گفتم خیلی ک.کشی

حیف که خیلی مودب و باشخصیتم..



حس عجیبی دارم.‌.

 انگار #نیهیلیسم رو پشت سر گذاشتم!!

باید دید..




بقا!!


وقتی #شوق 

جامه‌ای از #سکوت می‌پوشد

شعله‌ی #حیات خاموش می‌شود

#زندگی پر می‌کشد

اعماق #زمان را طی می‌کند

و در #ابدیت رها می‌شود

این #مرگ نیست

#نیستی نیست

این #سکون

این #وهم

این #خلا

سایه‌ی رنجوری‌ست از #زیستن

به‌نام #بقا

#بمیر !!