انرژی عشق و تجلی انسانیت

بیایید از یاد نبریم: عشق لطافت است. یک روح سخت ، اجازه نمی دهد دست خداوند آنرا مطابق میل خود شکل بخشد.

انرژی عشق و تجلی انسانیت

بیایید از یاد نبریم: عشق لطافت است. یک روح سخت ، اجازه نمی دهد دست خداوند آنرا مطابق میل خود شکل بخشد.

دلم تنگه...

 

 

 انگار انکار کردن دلتنگیم فایده نداره

 

 دلم تنگ شده... دلم واقعا(...) تنگ شده

 

 اغلب واقعا مهم نیست چه اتفاقی داره می افته و یا تو لحظه

 

  به چی فکر می کنیم ، مهم نتیجه ی کارو تاثیریه که اتفاقات

 

 رو لحظه های عمرمون میزارن. تاثیری که این اتفاقات روی

 

 تصمیم ها و گزینش هامون میزارن.

 

 دلم نمی خواد پیچیده به قضیه نگاه کنم مسئله اینه: دلم تنگ شده.

 

 دلم برای خیلی چیزا تنگه. دلم تنگه واسه: دیدن . دیدن واسه

 

  شروع . دیدن محبتها و صمیمیتها . دیدنشون واسه شروع .

 

 واسه شروع دوست داشتن ...

 

 دلم تنگه واسه: دوست داشتن . واسه صداقتی که همراهشه .

 

 واسه همراهی که صادقه . واسه صداقتی که پاکه . واسه

 

 هرچیز پاکی مثل دوست داشتن . واسه دوست داشتن محبت ها...

 

 دلم تنگه واسه: محبت ها . واسه محبتهای بی ریا . واسه

 

 بی ریایی دل ها . واسه دل های آسمونی . واسه باور باورها...

 

 دلم تنگه واسه: باور . واسه باور همون دوست داشتن ها .

 

 واسه باور همون صداقت ها . واسه باور همون یکرنگی .

 

 واسه باور همه ی باورهای روشن ...

 

 درست واسه همه ی اینهاست که مهم نیست چه اتفاقی داره

 

 می افته. درست واسه همین هاست. واسه همین هایی که به

 

 اختصار بهشون میگن: ایمان! . واسه همینه که باید دونست

 

  اتفاقی که داره می افته ظاهر کاره. باید انقدر باایمان باشیم

 

 که نتیجه ی درستی رو با تصمیمامون رقم بزنیم ؛ حداقل یه

 

 نتیجه ی درست اخلاقی!...

 

 میخوام بگم دلم واسه نتیجه گیری از روی ایمان تنگه...

 

 حالا من باید چه نتیجه ای بگیرم؟!!

 

 دنیای آدما داره قورتم میده ؛ دلم تنگه .

 

 

کاش پروانه ماندن هیچگاه تاوان نداشت...

 

 تو هم با من نمی مانی*

 

برو بگذاربرگردم

 

دلم می خواست می شد ،

 

با نگاهت قهر می کردم

 

برایت می نویسم آسمان ابریست، دلتنگم

 

و من چند یست دارم با خودم ، با عشق می جنگم

 

 

اگر می شد برایت می نوشتم روزهایم را

 

و سهم چشمهایم را ، سکوتم را ، صدایم را

 

اگر می شد برای دید نت دل دل نمی کردم...

 

 

دلم را می نشانم جای یک دلتنگی ساده

 

کنار اتفاقی که شبی ناخوانده افتاده

 

تو هم چیزی بگو، حرفی بزن هرچند تکراری

 

بگو آیا هنوزم مثل سابق دوستم داری؟

 

 

خودم می دانم از چشمانت افتادم

 

ولی اینبار

 

بیا و خورده هایم را

 

ز زیر دست و پا بردار...*

 

از: یغما گلرویی