انرژی عشق و تجلی انسانیت

بیایید از یاد نبریم: عشق لطافت است. یک روح سخت ، اجازه نمی دهد دست خداوند آنرا مطابق میل خود شکل بخشد.

انرژی عشق و تجلی انسانیت

بیایید از یاد نبریم: عشق لطافت است. یک روح سخت ، اجازه نمی دهد دست خداوند آنرا مطابق میل خود شکل بخشد.

از "من" تا بینهایت!


بینهایت "من" بطور موازی درحال زندگی در وجودم هستند و این بار عظیمی هست!

بیخود نیست که آدم دنبال آرامشه

میتونم از زبون یکیشون بگم:

روح پیر و چروکیده م خسته و دلشکسته س!

میتونم از زبون یکیشون دل به عالم و آدم بدم و بیچارگیشونو حتی بهتر از خودشون درک کنم!

یکی از "من"ها هنوزم سرخوشه و یکیشون خودکشی کرده!

هم سیگاریشو دوس دارم و هم اونی که طرفدار هلثی لایفه!

بستگی داره تو مود کدومش باشی!

یکیشون نشسته یه گوشه مدام گریه میکنه.. نمیدونم چطور باهاش ارتباط برقرار کنم

قبلا تصورم این بود که آدما مث "ماتریوشکا" هستن.. اما حالا فک میکنم هر آدمی از بینهایت "من"

تشکیل شده که بطور موازی و در کنار هم وجود دارند و هر کدوم شخصیت جداگانه ای دارند!

یکی از "من" ها غصه داره، یکیشون افسرده س، یکیشون آرومه، دو تا شون هنوز بچه ن، شش تاشون

گیجن، چهارتاشون بدبینن و...

آیا ممکنه که همه شونو به تعادل رسوند و همزمان اون تعادل رو حفظ کرد؟

آیا انسان "متعادل ایده آل" وجود داره؟


آیا بینهایت "من" ، نمادی از "وجود بینهایت و ازلی" است؟!

 بینهایت "من" ، بازتاب و یا پژواک چیست؟

------------------------------------------------------------------------------

پی نوشت: امروز 08.08.98 بود یعنی از 07.07.77 نوزده سال گذشته!

داشتم فکر میکردم که حدود یکسال دیگه بیست سال از اون موقع گذشته!

از اونجایی که مث یه خواب گذشت و نمیتونم مساله "گذشت زمان" رو درک کنم

سعی کردم یه توجیح منطقی براش پیدا کنم:

"زمان" یک امر نسبیه و در واقع کمیتی هستش که بوجود آوردیمش تا بتونیم به زندگیمون نظم بدیم!

پس به دوستداشتنی ترین نتیجه ممکن میرسم که اینه:

زمان و مکان بی معنیه و وجود حقیقی ندارند..


پ.ن : امروز 19.01.99 تازه متوجه شدم که از 07.07.97 تا 08.08.98 21سال گذشته!!....



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد