الان داشتم آسمونو تماشا میکردم دیدم کلی ستاره توش چشمک میزنه، انگار نه انگار
که تا دیروز کلللللللللی برف باریده. هوا صاف و پر از اکسیژنه. اگه دیروز نمی رفتیم پارک و
حسابی برف بازی نمی کردیم عمیقاً دلم می سوخت. فکرشم نمی کردم انقده خوش
بگذره، نمی دونم واسه این بود که کودک درونم خیلی اکتیو بود یا اینکه فقط میخواستم
گلوله های برفی که مامان بهم میزدو تلافی کنم یا اینکه چون سال قبل برف چندانی
نبارید خیلی هیجان زده شدم...
عجیبه، همیشه همکلاسیهای کلاس زبانم اصرار داشتند هوای سرد و برفی خوبه که پر از
اکسیژنه و من هوای آفتابی رو که معتقد بودم سرشار از انرژی مثبته می پسندیدم!
اگرچه هنوز هم نمیتونم دنیا رو بدون خورشید تحمل کنم اما به این نتیجه رسیدم که فقط
این دونه های برف هستن که با اون حسقشنگ و معصومانه شون میتونن هر غصه و
غباری رو از دل آدم پاک کنن....
احساس می کنم تازه دارم زیبایی داشتن یه قصر برفی رو درک می کنم درحالیکه
سالهاست که متولد زمستونم...
.....................................................................................................
پی نوشت:
از فیسبوک متنفرم!
دنبال یه سایت خوب با کاربران زیاد میگردی؟
دوست داری دوستان واقعی و خوبی داشته باشی؟
حوصلت سر رفته و نمیدونی باید چیکار کنی؟
دوست داری از جدید ترین مطالب دنیای اینترنت باخبر باشی؟
دنبال جدید ترین عکس ها و مطالب طنز میگردی؟
مسابقه و هیجان و جایزه های فراوون رو دوست داری؟
پس همین الان به جمع دختر پسرای بد بیا و دوستای خودتو پیدا کن و از وقتی که در دنیای مجازی میگذرونی لذت ببر