خب بزار ببینم چی ها رخ داده!!..
تا پایان مهر تو طاعتی بودم.. الانم دو هفته س که آزمایشگاه سینام
داشتم فک میکردم چرا قبلا که الزهرا و 17 شهریور میرفتم اونقدر حس خوبی به کارم داشتم؟!
الان دارم لحظه هارو میشمرم که دیگه نرم!!
هم پشیمونم که رفتم اینجا و هم واقعا نیستم!!!
این روزا حقیقتا یه مرگیم هست
ینی همممممه ی آدما تو دوراهی انتخاب قرار میگیرن؟!
برم یا نرم؟ انجام بدم یا ندم؟ بگم یا نگم؟..
I miss the air; I miss my friends
I miss it when life was a party to be thrown
but that was a million years ago...
انگار ساااالها خوابیدم و یهو بیدار شدم
همه چی همینقدر دوره..
همه چیز خییییلی دووووووووور بنظر میاد..
دوووووووور...
نمیشه تکون خورد انگار..
کاشکی همه ی اینها فقط یه کابوس بود و یهو بیدار میشدم میدیدم
منم یه پاریس هیلتونم!!
دنبال یه سری تغییراتم
حتی اگه مثلا تغییر سلیقه موسیقیاییم باشه
یا مثلا شاید حق با امیر باشه و اوکی باشه که با سیگار خودمو آروم کنم!!
چون اینطور که میگن دنیا دو روزه!!
دلم تغییرات بزرگ میخواد
دلم میخواد بیدار شم و ببینم منم یه پاریس هیلتونم..