امروز رفتیم کافه تولد گرفتیم واس فائزه..
چققققدر هم بیادماندنی شد!!
بگذریم..
۲وربع نصفه شبه.. همه خوابن
داشتم فک میکردم حتی اگه خونه و
ماشین مستقل داشتم بازم الان
حسش نبود برم بیرون
واسه همین داشتم تصور میکردم
که الان دارم تو خیابون معلم
رانندگی میکنم!!
حسش اوکی بود!!
گمونم یکم به سرم زده..
حق هم دارم خب..
کاشکی میتونستم سوار اون
کشتی بیبازگشت بشم و
به سرزمین زیبای الفها برم..
البته که بجای اون کشتی
سفر بیبازگشت به اون دنیارو
ترجیح میدم..
باورم نمیشه درگیر بازی مسخرهی
حیات و مماتم!!
آخه کی میشه که از شر این نفسا
راحت شم؟!!
حتی دیگه دنبال #آرامش هم نیستم
فقط #خلا و #نیستی جوابه..
حس میکنم تو کتاب #شاهدخت_سرزمین_ابدیت
گیر افتادم
خسته و کوفته و ذلهام..
اینجا #کافه_سینما برق قطعه.. جاداره بگم تف
تو روح هرچی حکومت بدردنخوره..
اما این قطعی برق باعث شده همهچی
حالت #سوررئال بخودش بگیره!
انگار تو خوابم..
حس میکنم باید جایی برم!
یواش یواش داره غروب میشه
همون آفتاب نیمهجون هم دیگه رفته
اینجا روی میز ۸نفرهی کنار پنجره نشستم
سیگار هم حال نمیده دیگه
بااینکه هوا اون بیرون حسابی سرده
امروز رفتم اون یدونه ناخنمو که شکسته
بود ترمیمش کردم.. چقدر همهچی #پوچ
و بیخوده!
بعدش رفتم کافه ۲۱پلاس #بیسکومیلک
با کروسان موزنوتلا خوردم..
رفتم #شهرکتاب و کتاب #ملوی #بکت
رو خریدم
بعدش سرراه رفتم کافه #دیمیتر
چایی خوردم
برگشتم خونه.. برفی خودشو لوس کرد
یکم نازیش دادم.. با دستای کوچولوش
دوبار زدم! برفیه موچول..
باز رفتم کافه گالری.. تا ۴ اونجا بودم..
چایی خوردم و یکم #طراحی کردم..
باید از اول شروع کنم به خط خطی..
دستم کند شده..
الان اینجام.. کافه سینما..
حوصلهی فضای تکراریه #خونه رو ندارم
کاشکی میتونستم مث بقیه توی
دفتر خاطرات روزانهم بنویسم
اما اینجا راحتترم!
آرامش ندارم.. نمیخوام یجا بند شم..
مدام به این فک میکنم منبع آرامشم کجاس
همهی مسائل گذشته و بیاهمیت
میان تو ذهنم..
نه فقط حسرت #آرامش دارم
حتی حسرت یه صحنههایی از
کتابا هم میخورم!
قبلن تصور میکردم با پیدا کردن
#نیمه_دیگه حتمن به آرامش
میرسم، درسته هنوز پیداش نشده
اما فک نکنم حضورش چیزیو تغییر بده!
آیا داشتن #شوق_زندگی مهمه؟!
واقعن خودم خواستم بیام اینجا؟
با همین چهره؟
که چیکار کنم؟
خیله خب دررواقع نگران اینم که
خودمو درگیر آدم اشتباهی کنم..
خودم میدونم چقدر بچه مثبتم
نمیخوام ادای تخسارو درآرم
میترسم یروزی متوجه بشم اشتباه کردم
اگه تخس باشمو هنوز تشخیص نداده
باشم چی؟
چطور میشه هم انتخابت #آزادی و #رهایی
باشه و هم بچه مثبت و سربراه باشی؟!
اینجا یه موسیقی فرانسوی درحال
پلی شدنه و نور شمع فضا رو
پر از سایه روشن کرده..
چاییش اعلی بود.. از اونایی که طعمش
روی زبون باقی میمونه.. یکم تند اما خوشعطر..
لحظهی درستیه برای مردن..
لحظهی بجایی برای #انتخاب :
پیوستن به #هیچ !!