10 سال گذشت!
دو روز دیگه تولد 10سالگیه اینجاست
یک هفته پیش تولد خودم بود
مدام در حال تغییر و استحاله
از کجا به کجا، از چی به چی رسیدم!
گمان نکنم این پایانش باشه
اگه تغییر و تبدیل نبود
پوسیده بودیم!
آدم دلش میخواد میتونست همیشه به "آرمانهاش" متعهد باشه
اما نه
جداَ دیگه حوصله آدمای "بیشعور و درب و داغون" رو ندارم
نمیخوام به خودم دلداری بدم که ممکنه یه روزی
"عشق و محبت" تغییرشون بده
گور باباشون..
"قطره"ی وجودم جاری شد
دیگه باید به دریا بسپارمش
حالا چیزی که در وجودم خانه کرده
"گل آفتاب گردون" ایه که رو به سمت خورشید داره
پس از امروز
خداحافظ "قطره"
سلام "گل آفتابگردون"!