انرژی عشق و تجلی انسانیت

بیایید از یاد نبریم: عشق لطافت است. یک روح سخت ، اجازه نمی دهد دست خداوند آنرا مطابق میل خود شکل بخشد.

انرژی عشق و تجلی انسانیت

بیایید از یاد نبریم: عشق لطافت است. یک روح سخت ، اجازه نمی دهد دست خداوند آنرا مطابق میل خود شکل بخشد.

زندگی یعنی من، همه چیز، همیشگی و پوچی!


خوب بالاخره وقتش رسید، باید اعتراف کرد!

به انتها رسیده ام 

به نهایتِ نهایتِ نهایتِ "زندگی" که فقط میتونه مثل اسمش "انتزاعی" باشه! 

"واژه" باشه اما نه قدرتمند!

از بین انواع رنگ ها، "بی رنگ" باشه!

بی اعتنا به اقسام صداها، "سکوت" باشه!

دهن کجی کنه به نور و "ظلمت" باشه!

میلیون میلیون باشن و "تنها"شون باشه!

در تحقیر زیبایی، تلاش کنه تا "زشتی" باشه!

نفس های تند رو پشت سر بزاره تا "خفگی" باشه!

از بین این همه باکتری، "استافیلوکوکوس اورئوس مقاوم به متی سیلین" باشه!

بین بد و بدتر، "بدترین" باشه!

بین هستی و نیستی، "نابودی" باشه!

ملس باشه؟

متعادل باشه؟

تکراری؟

عادی؟

و سراسر "عادت"؟

به انتهای اعتراف رسیده ام

به انتهای "تلاش" و "یک احساس عمیق و بسی طولانی"

به انتهای "باور"، "ایمان"، "عقیده"

غرق در مهی که هر دم وسیع تر

هر دم غلیظ تر

هر دم بی حیاتر

روح آتشین مرا در خاکستری آغوشش، سرد می کند!


کاشکی و کاشکی!!


قدیما!

فک می کردم آدما یه جایی از زندگیشون "اشتباه" می کنن

بعدش "حسرت" می خورن

واقعا واقعا تازه فهمیدم که اینطور نیس!

حسرت خوردن ربطی به اشتباه کردن یا نکردن نداره که

نمیدونم بگم خوشبختانه یا متاسفانه؟!


هر روز که میگذره

فشار دستهای اون خاطرات خیلی ناب رو بیشتر دور گلوم حس می کنم!

"غافل از معجزه ی تو شد وجودم

اسیر جادوت"


کدومش سخت تره؟

نگهداشتن خاطرات خوب یا بد؟

فک کنم بالاخره یه روز با بداش میشه کنار اومد!

خاطرات هر چی ناب تر، کشنده تر!


اسکار وایلد میگه:

خوشبختی چیزی نیست که آن را حس کنیم

فقط باید آن را به یاد آوریم!

خودم میگم: نه زمانی که همه ی توان احساسیت ته کشیده!


مشکوکم!

به "عشق" هم مشکوکم

با این حال

آیا از این برهوت "وهم" راه نجاتی هست؟!


زندگیم دیگه تنوری نیس

پاک بیات شده

از تنور خاموش

نمیشه توقع شنیدن بوهای خوب داشت

این پایانی بود که آرزو شد!

پایانی نپذیرفتنی!

هنوز یه "کاشکی" ته دلم جا مونده!


دچارم!


امشب شب نوزدهم ماه رمضانه

گواهی میدم که هنوز عاشقتم؛ مولای عشق!

درود بر تو ای علی، ای عشق


این روزا بطور حال به هم زنی کتاب می خونم

خدا گفت: بخوان!

چون تنها راه نجات آدم از سرگشتگی و هر کوفت دیگه ای که برخلاف خواسته ات "احساس" میکنی، همین خوندنه

به خواندن "دچارم"!

-----------------------------------------------------

پی نوشت1: یه جوری از پایان نامه م گریزانم انگار که پایانه نامه ی زندگیمه!

پی نوشت2: آتئیست کیست؟ دو حالت داره: 1- مرفه بی دردی که دست به خاک زده و طلا شده که این مورد

احتمالش کمتره! 2- کسیکه یه جایی از زندگیش بدجوری امیدوار بوده و حالا دیگه نیست!