امشب شب نوزدهم ماه رمضانه
گواهی میدم که هنوز عاشقتم؛ مولای عشق!
درود بر تو ای علی، ای عشق
این روزا بطور حال به هم زنی کتاب می خونم
خدا گفت: بخوان!
چون تنها راه نجات آدم از سرگشتگی و هر کوفت دیگه ای که برخلاف خواسته ات "احساس" میکنی، همین خوندنه
به خواندن "دچارم"!
-----------------------------------------------------
پی نوشت1: یه جوری از پایان نامه م گریزانم انگار که پایانه نامه ی زندگیمه!
پی نوشت2: آتئیست کیست؟ دو حالت داره: 1- مرفه بی دردی که دست به خاک زده و طلا شده که این مورد
احتمالش کمتره! 2- کسیکه یه جایی از زندگیش بدجوری امیدوار بوده و حالا دیگه نیست!
10 سال گذشت!
دو روز دیگه تولد 10سالگیه اینجاست
یک هفته پیش تولد خودم بود
مدام در حال تغییر و استحاله
از کجا به کجا، از چی به چی رسیدم!
گمان نکنم این پایانش باشه
اگه تغییر و تبدیل نبود
پوسیده بودیم!
آدم دلش میخواد میتونست همیشه به "آرمانهاش" متعهد باشه
اما نه
جداَ دیگه حوصله آدمای "بیشعور و درب و داغون" رو ندارم
نمیخوام به خودم دلداری بدم که ممکنه یه روزی
"عشق و محبت" تغییرشون بده
گور باباشون..
"قطره"ی وجودم جاری شد
دیگه باید به دریا بسپارمش
حالا چیزی که در وجودم خانه کرده
"گل آفتاب گردون" ایه که رو به سمت خورشید داره
پس از امروز
خداحافظ "قطره"
سلام "گل آفتابگردون"!
صادق هدایت
حس خوبی بهش دارم، حیف که آخرش بد تموم شد، که اگر نمیشد احتمالا الان این حسو بهش نداشتم! حس صادق هدایتی!
بهتره بگم جز حس صادق هدایتی؛ حس دیگه ای نیست! همه احساسم مث حباب ترکیدن! مث پری دریایی کوچولو!
نمیدونم تازگیا آسمون انقده به زمین نزدیک شده یا قبلا بهش توجه نکرده بودم! کافیه دستتو دراز کنی تا آرزوهاتو بچینی!
اما وقتی چیدیشون و یه دل سیر نگاشون کردی، یه وقت میبینی به "هیچی" زل زدی! آرزوهات مث یه حباب ترکیدن! مث
پری دریایی کوچولو!
پائولو کوئلیو
عاشقشم و به این میگن عشق کوئلیویی! "اجازه ندهید زخم هایتان شما را تبدیل به شخصی کنند که نیستید!"
تنها کسیه که وقتی این حرفو میزنه میتونم ازش بپذیرم
اگرچه درحال حاضر تصوری از اونچیزی که بهش تبدیل شدم ندارم
آرزوهام مث یه حباب ترکیدن، مث پری دریایی کوچولو!
شیدا
دیگه تصوری ازش ندارم، حقیقتا دردناکه. تکه تکه هاش مث پازلی که بهم ریخته باشنش پیش چشمم پَر و پخشن!
نمیدونم چطور قراره جمع و جور بشه!حتی به معجزه هم امیدوار نیستم! حس میکنم مث یه حباب ترکیده و دیگه نیست!
مث پری دریایی کوچولو!
پری دریایی کوچولو!
همه آرزوهایی که دیگه نیستن! همه لحظه هایی که میبایست باشن و نیستن! همه دوستداشتنی هام که بی معنی شدن!
همه احساسات، همه باورها، همه لطایف، همه هستی بخش ها، همه شاعرانه ها، همه خواستن ها، همه چیزی که معنی بخش
"بودن" بود و حالا دیگه نیستن!
اسمشو نمیزارم "نیهیلیسم"؛ فقط یه پری دریایی کوچولو!