انرژی عشق و تجلی انسانیت

بیایید از یاد نبریم: عشق لطافت است. یک روح سخت ، اجازه نمی دهد دست خداوند آنرا مطابق میل خود شکل بخشد.

انرژی عشق و تجلی انسانیت

بیایید از یاد نبریم: عشق لطافت است. یک روح سخت ، اجازه نمی دهد دست خداوند آنرا مطابق میل خود شکل بخشد.

خدای من ! عشقم باش ...

 

 

در حریم عشق نتوان زد دم از گفت و شنید 

زانکه آنجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش 

 

خدای من ؛ تو لحظات خوشی بود که فهمیدم آدما برای رسیدن به جایگاه  

حقیقی انسانیت باید همیشه پرشور، شیفته و باعشق زندگی کنند ؛ اما  

همیشه تو آزمایشهای سخت زندگی هستش که این حقایق محک می خورن. 

خدای من ؛ یادم دادی که اگه تصمیمم رو برای زندگی با عشق ، وسط  

مشکلات عوض کنم، اونوقته که پرتوهای هدایتگرت رو گم میکنم و لایق  

همنشینی با ملعونان میشم... 

بخت یعنی اندوختن عشق ، و بدبختی یعنی انباشتن نفرت. آن که  

دروازه ی مشکلات را نشناسد ، روزی آن را باز می گذارد تا فاجعه 

به درون آید. 

الهی! عاجز و سرگردانم، نه آنچه دارم دانم و نه آنچه دانم دارم... 

خدایا کمک کن تا بتونم به اهدافم برسم. کمک کن تا لیاقت زندگی کردن  

رو داشته باشم. لیاقت انسان بودن رو... و همیشه یادم بمونه که : 

تصمیم های خداوند از قدرت درک ما خارج است ، اما همیشه به سود 

ما می باشد وهمیشه این جمله یادم بمونه  

در پی رویاهایت باش ، چرا که تنها آنان که خجالت زده نباشند می توانند  

شکوه خدایی را تجلی بخشند... 

فقط پذیرفتن اینکه خدا در همه ی دردها کنار ماست، باعث میشود 

که از تاریکی بیرون بیاییم .... 

خدا هر اشتباهمان را درست می کند ، هر قلب شکسته ای را 

ترمیم می کند و هر دل خالی که به سمت او آمده را پر می کند .... 

خدا خودش با آنها خواهد بود .... 

با این حال ؛ 

آیا برای فرار از این فقدان ، دست از تجربه ی عشق می کشی؟ 

باور دارم که : 

همه چیز برای آنها که خداوند را دوست دارند ، خوب پیش میرود.  

  

رزم آور نور ، همواره می تواند میان صلابت و رحم، تعا دلی برپا   

سازد. 

برای نزدیکی به رویا یش ، اورا اراده ای محکم باید، و ظرفیتی  

شگرف برای تسلیم : هرچند هدفی دارد ، اما راه رسیدن به آن،  

همواره سازگار با گمانه ی او نیست. 

پس رزم آور انظباط و محبت را به کار می گیرد. 

خدا هرگز فرزندانش را رها نمی کند _ لیک برنامه های او  

نامشخص است و راه را براساس گام های ما شکل می دهد .  

انظباط و تسلیم ، رزم آور را شور می بخشد . 

روزمرگی هرگز نمی تواند رهنمای گام های مهم باشد .  

جلال انسانیت

 

_«چرا افرادی هستند که به راحتی از مشکلات بسیار بزرگ بیرون می آیند، در حالی که دیگران

از مشکلات بسیار کوچک رنج می برند و در یک لیوان کوچک آب غرق می شوند؟ »

    رامش ، قصه ی زیر را تعریف کرد :

_«یکی بود یکی نبود، مردی بود که زندگی اش را با عشق و محبت پشت سر گذاشته بود. وقتی مرد،  

همه می گفتند به بهشت رفته است، آدم مهربانی مثل او، حتماً به بهشت می رفت. رفتن به بهشت چندان  

برای این مرد مهم نبود، اما به هرحال به بهشت رفت.

« در آن زمان، بهشت هنوز به مرحله ی کیفیت فراگیر نرسیده بود. استقبال از او با تشریفات مناسب  

انجام نشد، دختری که باید او را راه می داد، نگاه سریعی به فهرست نام ها انداخت، و وقتی نام او را  

نیافت، او را به دوزخ  فرستاد.

«در دوزخ، هیچ کس از آدم دعوت نامه یا کارت شناسایی نمی خواهد، هر کس به آن جا برسد،  

می تواند وارد شود. مرد وارد شد و آن جا ماند.

«چند روز بعد، ابلیس با خشم به دروازه ی بهشت رفت و ...گفت : " آن مرد را به دوزخ فرستاده اید و  

آمده و کارو زندگی ما را به هم زده. از وقتی که رسیده ، نشسته و به حرف های دیگران گوش میدهد،  

در چشم هایشان نگاه می کند، به درد و دل شان می رسد. حالا همه دارند در دوزخ با هم گفت وگو می  

کنند، هم را در آغوش می کشند و می بوسند. دوزخ جای این کارها نیست ! لطفاً این مرد را پس  

بگیرید !" »

وقتی رامش قصه اش را تمام کرد، با مهربانی به من نگریست و گفت :

_« با چنان عشقی زندگی کن که حتا اگر بنا به تصادف ، در دوزخ افتادی ، خود شیطان تو را به  

   بهشت بازگرداند.»  

 

آرمانشهر ممکن است ؛ بشریت نمی تواند از این هم پایین تر برود!...

 

 صلح مقابل جنگ نیست .

 می توانیم حتی در میان سهمگین ترین نبردها، صلح را در قلب خود

 حفظ کنیم، چرا که برای رویایمان می جنگیم. وقتی یارانمان امیدشان

 را از دست می دهند، آرامش نبرد نیک، به ما کمک می کند

                             ادامه دهیم... 

پائولو کوئلیو

  

 

  

 

 آرمانشهر ممکن است؛ بشریت نمی تواند از این هم پایین تر برود!... 

 

  خدایا ، وقتی به آوای جانوران گوش می سپرم و به ندای درختان و

  زمزمه ی آب ها، آواز پرندگان، وزش باد یا غرش رعد، در همه ی

  آن ها گواه یگانگی تو را می بینم؛ حس می کنم تو قادر متعالی، دانش

  متعالی، خرد اعظمی، عدالت مطلقی .

  خدایا، نیز تو را در دشواری هایی می یابم که اینک تحمل می کنم.

  خدایا، بگذار رضای تو رضای من باشد و بگذار مایه ی شادی تو

  باشم، و...  . و بگذار تو را با آرامش و عزم به خاطر بسپرم، حتی

  آنگاه که گفتنش برایم دشوار است که : دوستت دارم . 

  ذوالنون ، عارف مصری(م.861م.)