تو هم با من نمی مانی*
برو بگذاربرگردم
دلم می خواست می شد ،
با نگاهت قهر می کردم
برایت می نویسم آسمان ابریست، دلتنگم
و من چند یست دارم با خودم ، با عشق می جنگم
اگر می شد برایت می نوشتم روزهایم را
و سهم چشمهایم را ، سکوتم را ، صدایم را
اگر می شد برای دید نت دل دل نمی کردم...
دلم را می نشانم جای یک دلتنگی ساده
کنار اتفاقی که شبی ناخوانده افتاده
تو هم چیزی بگو، حرفی بزن هرچند تکراری
بگو آیا هنوزم مثل سابق دوستم داری؟
خودم می دانم از چشمانت افتادم
ولی اینبار
بیا و خورده هایم را
ز زیر دست و پا بردار...*
از: یغما گلرویی