قدیما!
فک می کردم آدما یه جایی از زندگیشون "اشتباه" می کنن
بعدش "حسرت" می خورن
واقعا واقعا تازه فهمیدم که اینطور نیس!
حسرت خوردن ربطی به اشتباه کردن یا نکردن نداره که
نمیدونم بگم خوشبختانه یا متاسفانه؟!
هر روز که میگذره
فشار دستهای اون خاطرات خیلی ناب رو بیشتر دور گلوم حس می کنم!
"غافل از معجزه ی تو شد وجودم
اسیر جادوت"
کدومش سخت تره؟
نگهداشتن خاطرات خوب یا بد؟
فک کنم بالاخره یه روز با بداش میشه کنار اومد!
خاطرات هر چی ناب تر، کشنده تر!
اسکار وایلد میگه:
خوشبختی چیزی نیست که آن را حس کنیم
فقط باید آن را به یاد آوریم!
خودم میگم: نه زمانی که همه ی توان احساسیت ته کشیده!
مشکوکم!
به "عشق" هم مشکوکم
با این حال
آیا از این برهوت "وهم" راه نجاتی هست؟!
زندگیم دیگه تنوری نیس
پاک بیات شده
از تنور خاموش
نمیشه توقع شنیدن بوهای خوب داشت
این پایانی بود که آرزو شد!
پایانی نپذیرفتنی!
هنوز یه "کاشکی" ته دلم جا مونده!
امشب شب نوزدهم ماه رمضانه
گواهی میدم که هنوز عاشقتم؛ مولای عشق!
درود بر تو ای علی، ای عشق
این روزا بطور حال به هم زنی کتاب می خونم
خدا گفت: بخوان!
چون تنها راه نجات آدم از سرگشتگی و هر کوفت دیگه ای که برخلاف خواسته ات "احساس" میکنی، همین خوندنه
به خواندن "دچارم"!
-----------------------------------------------------
پی نوشت1: یه جوری از پایان نامه م گریزانم انگار که پایانه نامه ی زندگیمه!
پی نوشت2: آتئیست کیست؟ دو حالت داره: 1- مرفه بی دردی که دست به خاک زده و طلا شده که این مورد
احتمالش کمتره! 2- کسیکه یه جایی از زندگیش بدجوری امیدوار بوده و حالا دیگه نیست!
نه به عشق در یک نگاه معتقدم
نه به سال های سال مثلا عاشقی!
نه به هزار بار تایپ:
لعنتی کاشکی همین الان بودی!
هرروز
به درازای یک نگاهه!
قسم به هاله ی عشقش!
کافیه که
"باشی"..
انگار
هرچند سالی که گذشت
بی آبروشدن
همه ی سال های بی کسی!
به لحظه هاست
که "حضور" میده
اعتبار "بودنت"!
نه شعار میدم
نه شعر میگم
اگه ممکنه "باش"
نقطه سر خط!
---------------------------------------------------------------------
پی نوشت1: کاش اونایی که عوضی نیستن، عوضی بازی درنیارن. حتی ناخواسته!
پی نوشت2: دلتنگ خود عوضیشم
پی نوشت3: میدونم که میدونه که میدونم میدونه!